Free Hands...
The Hands must be free...
Monday, April 30, 2007
توهم
داره بارون میاد ولی هوا آفتابیه...خیلی شلوغه ولی انگار هیچکس نیست!سیاه سیاست ولی سفیدم توشه!...وقتی نگاش میکنم قرمزه...ولی نه!؟!سبزه !هرچی که هست خاکستری نیست
حس کردم داره جیغ میزنه اما وقتی دیدمش ساکت بود و یه گوشه نشسته بود...اون داشت راه میرفت ولی نه؟!ایستاده بود

نمیدونم چی بود...نه جسمیت داشت و نه خلا بود
دستاش تو دستم بود...
2 Comments:
Blogger Daryoosh said...
آره. خيلي شلوغه ولي هيچ كس نيست...يعني روح ها هم دست دارن؟...جوابشو خودم مي دونم...چه زود لو رفتم!

Blogger Daryoosh said...
امروز جلوی چشمام داشتی تبخیر می شدی و من به خاطر این کار لعنتی هیچ کاری نتونستم بکنم...دستاتو بده به من. حسم می کنی؟ من کنارت وایسادم, تنهات نمی ذارم. به هیچی فکر نکن :*